بنیاد پارس امیرجاهد
بنیاد نا سودبر امیرجاهد سرفرازاست که دانستنیهایی در باره ی سازمان این بنیاد و زندگینامه ی امیرجاهد و باز شناسیِ آنچه را که او درخدمت به میهن و هم میهنان خود انجام داده است در بخش های جداگانه ی زیردردسترس پژوهندگان میگذارد: 1: بنیاد پارس امیرجاهد، 2: فشرده ی زندگینامه ی امیرجاهد، 3: نوآوری های امیرجاهد درموسیقی ایرانی، 4: چامه ها، 5: سالنامه ی پارس (1305تا 1332)، گنجینه ای ازتاریخ دودمان شاهنشاهیِ پهلوی تا نخست وزیریِ مصدق.
بنیاد پارس امیرجاهد سازمانیست نا سودبر(C-3-Tax Exemption IRS Code 501) که درسال 1389خورشیدی با یاد ارجمندانه ای ازشادروان محمد علی امیرجاهد در لوس آنجلس گشایش یافت. امیرجاهد چامه سرایی زبردست، نویسنده ای روشنبین، آهنگسازی دانشمند، و میهن پرستی سختکوش بود که در پایان دوران قاجار و بخش بزرگی از دوران پهلوی با نو آوری های خوددرخشید.
این بنیاد برآنست که برترین پایه ی دبیرینه ی پارسی، چامه سرایی، و وا لا ترین درخشش میهن پرستانه ی ایرانی را در پاسداریِ فرهنگ کهن ایرانزمین و پیشگیری از پافشاری درکاربرد فرهنگ تازی درایران، به کار برد. این بنیاد میکوشد نمونه های برجسته ی خنیا و سرودگان امیرجاهد، وهمچنین گزیده هایی ازساخته های استادان دیگر را، به دوستاران ایرانی، امریکایی، ودیگرکشور ها با سخنرانی ها، نوشته ها، و از راه اینترنت، برساند. یاری و همکاری دانشمندان و کارشناسان را درپیشبرد آماج بنیاد و همچنین دهش دهشمندان ارجمندرا که برپایه ی پروانه ی (501- C- 3) دولتیِ امریکا رها ازپرداخت باژ خواهد بود سپاس میداریم.

فشرده ی زندگینامه ی امیرجاهد
ازپدری آذری ومادری تهرانی در 1274 خورشیدی درتهران زاده شد. آموزش رااز مکتب خانه تا سال دوم دارالفنون گذرانید که با مرگ پدرناچار دارالفنون را رها کردو به کار خبرنگاری درروزمانه های آزادی خواه پرداخت.
میهن پرستی تند رو بود و اشعار انقلابی و بی پروا میسرود. درگیرو دارجنگ یکم جهانی واشغال ایران، درچنگ روسهای تزاری زخمی واسیرشد. نخستین سرود میهنیِ او “زجفای دشمنان سرو تن من – شده قطعه قطعه همچو وطن من” رادر بیمارستان روسها درقزوین ساخت. با خبر انقلاب 1917 روسیه که به ایران رسید ازمرگ کاپیتولاسیونی درچنگال روسها رهایی یافت. به سازمان آموزشیِ افسران سو اِ دی پیوست و سرپرست نظمیه ی شوشتر، سپس بوشهر و سرانجام قزوین گردید.
دربوشهریکی ازیاران شیخ خزعل(سرسپرده ی انگلستان) را زندانی کرد و به گوش یک افسر مست انگلیسی نیز سیلی زد. در قنسولخانه ی انگلیس هم محاکمه ی کاپیتولاسیونی انجام گرفت و ازآن نیز پیروز بیرون آمد. به سرپرستیِ نظمیه ی قزوین فرا خوانده شد. درآنجا پیش از کودتای 1299 با رضاخان میرپنج آشنا شد و اورا فرماندهی هوشمند ومیهن دوست یافت و به فرمان او با نمایندگان نیروهای قزّاق و دژبان نخستین سازمان امنیت قزوین را سامان داد. پس ازسرو سامان دادن شهربانیِ قزوین به تهران رفت، همسرگرفت، ودرمجلس شورای ملی مشغول به کارشدو با آزادیِ بیشتر به موسیقیِ خودآموخته ی خودو سرودن سرود های لشگری و هنر پردازی درترانه های ملّی پرداخت و با بزرگان ادب پارسی و ناموران موسیقیِ آن زمان آشناییِ نزدیک یافت.
شیدا، عارف، و امیرجاهد را سه بنیادگران ترانه سراییِ ایران میشناسند که شعر وآهنگ را باهم ساخته اند. امیرجاهد بسیاری سرود های میهنی وترانه های زیبای دل انگیز، مردمی، و فلسفی درزمینه ی خنیای نژاده ی ایرانی ساخته است. بیشرین شمار آن راقمرالملوک وزیری درنخستین دهه ی 1300 خورشیدی درصفهه ی گرامافون خوانده وازآن میان ترانه های زیبای “درملک ایران”، “امان ازاین دل”، “هزاردستان”، “به گردش فروردین”، “ای نوع بشر”، “کشوردل”، “ساقیا”، و “پیمان عشق” نمونه هایی بیشتر شناخته میباشند.
امیرجاهد نخستین سالنامه ی آموزنده را با تاریخ نگاریِ رویداد های کشوری به نام “سالنامه ی پارس” درایرن پایه گذاشت که ازسال 1305 تا 1332 خورشیدی تاریخ رویداد های ایران وجهان ودانستنیهای سودمند دیگر را درآن میگنجانید. درگزارش جشنهای2500 ساله ی شاهنشاهی ازترانه سرایان واستادان خنیای ایرانی نام امیرجاهد نخستین بود.
تالاررودکی دو بزرگداشت شکوهمند ازاو برپا داشت. او پس ازیازده سال سرپرستیِ هنرستان آزاد موسیقیِ ملّی، درپی آمد یک بیماریِ قلبی، دربامدادشانزدهم اردیبهشت 1356 خورشیدی درگذشت و با تشییع شکوهمندی از سوی وزارت فرهنگ و هنر ایران درخاک میهنی که بدان عشق میورزید به تاریخ سپرده شد.
زندگینامه ی امیرجاهد

سالنامه ی پارس
پیش ازسالنامه ی پارس درایران تقویم دولتی نوشته وپخش میشد که نام ماه ها درآن به تازی وترکی بود. به دستورمجلس پنجم شورای ملّی نام ها به پارسی درآمد ولی هنوز سالشماریِ اروپایی درتقویم ها نوشته نمیشد. باید یادآور شد که پس ازآفند تازیان به ایران گاه شماری هم خورشیدی وهم هجری بود و پس ازآفند مغول گاه شماریِ ترکی نیز بدان افزوده گردید که تاپایان دوران قاجارهنوز به کار میرفت. درسال 1304 خورشیدی، به کوشش شاد روان ارباب کیخسرو شاهرخ که سالار کارگزاری مجلس شورای ملی بود، و با همکاری امیرجاهد، تقویمی کوچک و جیبی به چاپ رسید ودر بهمن ماه همان سال امیرجاهد پروانه ی چاپ سالنامه ی پارس را از وزارت معارف به دست آورد و نخستین شماره ی آن در 1305 انتشار یافت و تا سال1332در 28 جلدو در سه زبان پارسی، تازی، وفرانسه به چاپ رسید. سالنامه ی پارس دارای بخش های گوناگون تاریخی، هنری، آموزشی، ورزشی، سرودگانی، پزشکی، سیاسی، جهانی، سرگرمی ها، و آگهی ها بود. سالنامه ی پارس را میتوان بهترین گنجینه ی تاریخ نگاریِ دوران شکوهمند شاهنشاهیِ پهلوی دانست که درآن رویداد های کشوری و جهانی با تاریخ درست در دسترس پژوهندگان گذارده شده بود.
درنخستین سال چاپ با همکاریِ وزارت فرهنگ نزدیک به دو هزار سالنامه به دانش آموزان سراسر کشور به رایگان داده شد. هرساله نیز جوایزی به برندگان بازگشای برخی پرسشها ی ویژه که درسالنامه گنجیده شده بود داده میشد. درزمانی که نه رادیو ونه تلویزیون درایران بود بهترین رسانه ای که رویداد های ایران وجهان را هر ساله به آگاهیِ ایرانیان میرسانید سالنامه ی پارس بود. سالنامه ی پارس بخش هایی از تاریخ ایران و تاریخ زندگیِ سرایندگان ایرانی و چامه های آنان را نیز با دانستنیهایی دیگر درخود داشت. هرسال نیز نمونه ای از یک ترانه ی امیرجاهد با نوت آن در سالنامه گنجانیده میشد. درخور گفتن است که پس از پنج سال، پیش از پیدایش رادیو درایران، سالنامه ی پارس نزدیک به سی هزار جلدهرساله به چاپ میرسید و خواننده داشت.











نوآوریهای امیرجاهد درخنیای ایرانی
دردستگاه های خنیای ایرانی ساختارآهنگیِ ترانه ها و ساختارانگیزگرنهادسخن برای شنونده همیشه به گونه ای هم ارزی داشته وبیشتر نیزدر یک دستگاه به انجام رسیده است. در سنجش با خنیای اروپایی چون دوگانگیِ روشنی میان آن با دستگاه های ایرانی دیده میشود، به درخواست امیرجاهد استاد برکشلی سنجش شایسته ای میان ساختار موسیقیِ اروپایی و ایرانی در چاپ یکم دیوان امیرجاهد نگاشته است که فراسانیِ بنیادیِ این دو گونه موسیقی را نشان میدهد و پای بندیِ ترانه های ایرانی را به پیروی از چهارچوب خنیای دستگاهی آشکار میسازد.
درسروده های امیرجاهد، بسته به خواست ویژه درنهاد سخن، روند خنیایی همیشه پیرو یک ردیف نبوده و گاه نیز بازیبایی از دستگاهی به دستگاهی دیگر رفته و برگشته است. نمونه هایی ازآن را که استادان موسیقیِ ایران بر رسی کرده و نشان داده اند درزیر میاوریم.
استاد صبا دو نمونه از ترانه های امیرجاهد، یکی “هزاردستان” ودیگری “کشوردل” را، موشکافانه بر رسی کرده و ویژگیهای بهبود دهنده ی هم آهنگی ها و زیبایی آفریننده ی ترانه هارا درآن دو نشان داده که به ترتیب درسالنامه های پارس 1331 و 1332 به چاپ رسیده است. استاد صبا این ویژگیهای بهبود دهنده را که امیرجاهد دربرخی ازگوشه های خنیای ایرانی انجام داده است نوآوریهایی میداند که درگذشته دیده نشده اند. ویژگی دیگری که استاد حسین دهلوی در ترانه ی “پیمان عشق” امیرجاهد ستوده و آن را با هماهنگیِ ارکستر نمایش داده است کاربرد سه دستگاه سپاهان، شور، وهمایون درآن ترانه میباشد که آن نیز درخنیای ایرانی بی پیشینه است. سرانجام شایان گفتن است که درساخته های امیرجاهد نشانی از حبیبم ها، عزیزم ها، و جانم جانم ها نیست. چهار سرودتاریخی را نیز باید یاد کردکه هریک را امیر جاهد برای خواستی ویژه ساخته است که به ترتیب سرود جنگ سمیتقو درده ی1301 میباشد که اسمعیل آقا سمیتقو از گروه ژاندارم و سربازان رضا خان شکست خورد، سپس سرود کاروان شادیست که در1312 نخستین سپاسمندیِ ایرانیان را به کوشش های رضاشاه پهلوی در بهبودو پیشرفت کشورایران به نو سازیِ بی مانندی که دارا میشود نشان میدهد، سوم سرود پیشاهنگی است که امیرجاهدهمزمان با پیدایش پیشاهنگی درایران به نام “سرود پرچم پیشاهنگیِ ایران” سروده است، وچهارم سرود تاجگذاریست که نخستین رویه ی چاپ دوم دیوان امیرجاهد را زیبایی میبخشد.
چامه ها
امیرجاهداز چامه های بسیاری که درزمان زدو خورد های قلمی خود درروزنامه ها، با شوری میهنگرای و تندرو درجنگ یکم جهانی سروده بود، تنها شماری را دردو دیوان ترانه های خود به یادگارگنجانید. نخستین چاپ دیوان او درسال 1333 (1954)، این چامه هارا نخست و ترانه هارا با نوت هریک نشان میداد و گزارشی نیز از نویسنده و استادان دیگر به همراه داشت. چاپ یکم دیوان دراندک زمانی نایاب شد. چاپ دوم آن پس از16 سال در1349به انجام رسید و دراین زمان امیرجاهد درامریکا و با فرزندان خود بود. او چاپ دوم را که دگرگونی هایی یافته بود، درارج به فرهنگ وهنرایران به سالار آن سازمان، فرهیخته مهر داد پهلبد، پیشکش کرد. دراین چاپ، سرودی از امیرجاهد برای تاجگذاریِ شاهنشاه آریا مهردرآغاز دیده میشدو ترانه ای نو به نام پیمان عشق نیز خود نمایی میکرد. سپس گزارشهایی درپیوست با انجمن موسیقی ملی که دکتر برکشلی، امیرجاهد، و رکن الدین مختار گروه مدیره ی آن بودند و بایستی دربرگذاری سمینار جهانیِ موسیقی درایران برنامه ریزیِ آن را به انجام میرساندند، نگاشته شده بود. سپس سراسر آنچه از ساخته های امیرجاهد درچاپ یکم دیوان او دیده میشد درچاپ دوم گنجانیده شده بود. درپایان نیز آهنگ های بی چامه که پیشتر ها امیرجاهد برای پیِس فرشته، نوشته ی مستعان، ساخته بود جای داشت. چون چاپ دوم زیرنگرش خود او انجام نگرفت یکی دو نارساییِ کوچک نوشتاری درآن دیده میشود که در چاپ نخست دیوان نیست.
امیرجاهد چامه سرایی را که از نو جوانیِ آغاز کرده بود تا کهن سالگی دنبال کرد. سروده های اورا میتوان در پنج گروه گنجانید: میهنی وهشدار دهنده، برای آزادیِ بانوان ایران از حجاب تازی، خرده گیروپند دهنده، عاشقانه، وگوناگون.
چامه های میهنیِ و هشدار دهنده ی او نخستین سروده های او هستند. چند نمونه ی آن را درزیر مینگاریم.
ایران درنخستین جنگ جهانی:
ایران ای کشورسراسر گلگون ایران ای وادی فرو شده درخون
ایران ای خوابگاه کورش و کسری ایران ای مدفن و مزار فریدون
یکدم بنگر براهل خویش کز اعلام هیچ ندارند غیر حیله و افسون
درطلب علم و اتحاد فسرده وز پی جهل و نفاق عاشق و مفتون
از سر گویی زنند طعنه به سر ها وز زر جویی برند رشک به قارون
از وطن و حبشان سراغ ارگیری میشنوی سرگذشت لیلی و مجنون
زین سو هریک به دست ظلم گرفتار زین رو داءم علیل و خسته و محزون
بنگر درخودکنون جنود عدو را خود سر وخود خواه در تجاوز ماذون
هردم در دامنت چو دوره ی چنگیز جاری رودی زخون خلق چو جیحون
مردان درخاک وخون فتاده و زنها درکف یغما گران وحشی مدیون
شهری آباد و شهریاری سرخوش نیست به ملکت زجور این سپه دون
گویی ببریده چرخ جامه ی محنت برقدو بالای تو بغایت موزون
ایران این ناخوانده میهمانان تاکی مارا زحمت دهند ازحد بیرون
ایران این شام تیره ات که بیند جاهد با بامداد روشن مقرون
درسال 1298خورشیدی درجریده ی بهارستان چاپ شده است:
روزگاریست که با مشت دهان میبندند یا به نیرنگ ره کلک وبیان میبندند
عصر مشروطه و درمملکت قانونی گاه راه قلم و گاه زبان میبندند
ملت از ذلت بیمایگی و جهل بداد دادخواهان ره فریادو فغان میبندند
پشت این قوم زسنگینیِ اشراف شکست هرچه باراست بر این بارکشان میبندند
از سر حب زرو جاه دراین گله ی خواب گرگ را هشته و بازوی شبان میبندند
آخر از دیده ی خونبار رعیت بینیم کاین خدایان زجهان بار گران میبندند
ملت شش هزارساله:
ای ملت شش هزار ساله تا چند بقاء خود نخواهید
مقهورو ذلیل جهل و غفلت بی حرفت و سروت و تباهید
بی معرفت و زبون و ناچیز بی ملجع و ما من و پناهید
درچنگ عدو زبون و واله بی قدرت و تشنه ی سپاهید
خواهید زنور ماه هاله خورشید به پشت و رو به ماهید
تا درکمراست بند همت ای بی خردان چرا به چاهید
چون باده کنید درپیاله خون دل خلق و مست جاهید
دوراست سعادت و سیادت تاجمله مجاز درگناهید
چامه های انگیزگردربرکناری ازحجاب تازی پیش از کشف حجاب:
گل سرخ آمد و ما زردترازخار و خسیم همه درحسرت گل بلبل کنج قفسیم
مرد ها درچمن آزاد ولی ما زنها مرق پا بسته ی صّیاد و اسیر قفسیم
از تماشای گل و صحبت بلبل محروم گوشه ی کلبه همان گربه و بانگ جرسیم
گرازاین محبس تاریک سراریم برون مورد تهمت و تکفیر و عذاب عسسیم
همچو ما ورد نیاورد طبیعت جاهد لیک درنزد شما خوار تراز خار و خسیم
گوشزدی از سوی مرد ایرانی:
چند ای پردگیان بی سرو شوریدشما مگراز جامعه ی زنده به دورید شما
بانیِ زندگیِ نوع بشر بانوی اوست وین عجب نیست که خود زنده به گورید شما
جامه ی مرده ندانم زچه بر زنده کنند بانوان چند دراین جامه صبورید شما
باید از حنجر مردانه به این مردم گفت تا به کی منتظر شور نشورید شما
پرده گیرید زما پرده نشینان بخدا عبث اندر طلب وصلت هورید شما
چامه ی خرده گیر وپند دهنده به احمد شاه قاجار:
ای شهریار خیز و به ملت نظاره کن کاز جورخصم بر رخشان آب و رنگ نیست
بیهوده سر به جیب تفکر فرو مبر کاین راه پر زدشمن و وقت درنگ نیست
بر قایق شکسته ی بیگانه پا منه کاین بحر بی کرانه تهی از نهنگ نیست
ای خسرو زمانه مگر درحساب مرد یک نام نیک به زدوصد نام ننگ نیست
ای پشتبان ملت و وی تکیه گاه ملک آخر دلی که صبر به ما داده سنگ نیست
غفلت:
غفلت آتش زند به هستی ملت غفلت ثابت کند حقارت دولت
غفلت موجب شود فنای جماعت غفلت حاضرکندزمینه ی ذلت
غفلت ازکف دهد بلندی و عزت غفلت آخر کشد به خواری و خفت
آخر ای خادمین تغافل تا کی ایران ویران شد ازجحالت و غفلت
وضع مملکت:
چو وضع مملکت مانند زلف دلفریبان شد دل آرام ملت باز بیتاب و پریشان شد
هنوز این بینوا یکدم ندیده روی معشوقه که تا دامن گریبان چاک از دست رقیبان شد
عقب ماندیم ما ازکاروان زنده ی عالم فغان ازاین سعایت ها که سد راه ایران شد
دمی یکدل شوید ای بی همیت ها که این کشور زکیدو حیله ی بیگانگان با خاک یکسان شد
به پاداش خطا در صفحه ی شترنج می بینم که رخ ره بسته و شه مات ازکیش وزیران شد
با سرزنده:
با سرزنده برازنده تنی باید داشت تا تنی هست به تن پیرهنی باید داشت
مردم خانه بدوش از بشریت دورند با حقوق مدنیت وطنی باید داشت
سر با فرّ و تن با هنرو حب وطن حق آزادی و نیک انجمنی باید داشت
همه اسباب سعادت چو فراهم آمد صحبت از بلبل و طرف چمنی باید داشت
ورنه با زندگیِ بی سرو سامان جاهد مرگ هم نیست چو آید کفنی باید داشت
عاشقانه ها:
چامه های عاشقانه ی امیرجاهد بسیارند. نخست یک نمونه ی پندارگونه و رویاییِ آن را به نام رؤیای عاشق میخوانید.
صبهگاهی سر به بستر داشتم خویشتن را خفته میپنداشتم
لیک روحم در بر معشوقه بود آتش عشقم دمادم میفزود
دیدم از سر تا قدم میبویمش شرح عشق وراز دل میگویمش
آن پریوش گاهی اندر خواب ناز یک صف از مژگان خود میکرد باز
باز برهم مینهاد و میگشود بر تپیدن های قلبم میفزود
دل همی گفتا که ای گلناز من هان مگرآگه شدی از راز من
این تبسم های شیرین تو چیست روی چشمک های جان بخشت به کیست
گوش دل آهسته بشنید این سخن کای پریشان گو چه میخواهی زمن
اینکه با من عشق میبازی چنین قصد جانبازی به سر داری یقین
عشق میدانی که درنا اهل نیست میوه ی عقل است و بار جهل نیست
باید ازجان بگذری درراه عشق تا مکان گیری به منزلگاه عشق
گرتو آن هستی که من میجویمش سر عشق و عاشقی میگویمش
درنخستین بار با سوزو گداز بوسه ای برگیرو با عشقم بساز
دل چوشرح وصلت و هجران شنید درسر یک بوسه دست ازجان کشید
شد برون از دیده و آمد به خاک کرد خاک معبر معشوقه پاک
گفت درراه تو این جان منست این نشان عهدو پیمان منست
هرقدم میرفت آن محبوب دل بیشتر میریخت دل بر روی گل
قطره های آخرین دل چو ریخت رشته ی امید من ازهم گسیخت
سیل اشک من سر راهش گرفت آب آمد تا گلوگاهش گرفت
رویآب افتاد چون برگ گلی گیسوی افشان وی چون سنبلی
بازشد چون زلف مشکینش درآب دشت ودجله پرشد ازبوی گلاب
سیل میبردش همی قوطه زنان او به پیش و من به دنبالش روان
موج های سختاز هرسو بخاست گاه برچپ میزدش گاهی به راست
سنبلم غلطان به روی آب رود زاشک چشم عاشقش سیراب بود
تاجداشد جویباری مختصر رفت درجوی دگر سوی دگر
داخل گلزار دهقانی شدیم میهمان آسیا بانی شدیم
آب چون افعی به نهر آسیاب میخزیدی با سفیرو پیچ و تاب
رفت وسر درثقبه ی تنّوره کرد جای درآن منبع محصوره کرد
سنبل من رابه کام خود کشید جامه ی خوش بوش تا دامن درید
آن سبک اندام آمد روی آب لیک با حالی دگرگون و خراب
ازنجاتش خاطرم آسوده شد بهر مردن قوتم افزوده شد
باتقلا چون غریقی نا امید دست بردم تا به دامانش رسید
آخرین دم را غنیمت داشتم لحضه ای لب بر لبش بگذاشتم
دیده بر هم رفت و آب از سرگذشت جان جاهد بودو عاشق درگذشت
دیوانه ی دل:
تا عشق توکرد خانه درخانه ی دل گفتند که آه سوخت کاشانه ی دل
میسوخت دلم به حال دلسوختگان از دل شده ای شنیدم افسانه ی دل
با تابش شمع عارض چون قمرت میکرد حکایتی زپروانه ی دل
گفتم تو به عشق عاقبت خواهی گفت جغدیست نشسته روی ویرانه ی دل
نالید و به زهرخنده ای پاسخ داد با این همه عیب هاست دردانه ی دل
جاهد تو چه پند میدهی عاشق را هرآدم عاقلی است دیوانه ی دل
من که جز عشق توام نیست به سر سودایی:
همه گویند بهاراست و من از بوی بهار نگرفتم خبری جز زسر زلف نگار
عشق را سهل شمارند و به غفلت گویند که بهاراست و صفای چمن و بانگ هزار
نشنیدند که چون عشق فراگیرد جان نتوان دید به جزچهره ی نیکوی نگار
زردیِ برگ خزان سبزیِ گلزارو چمن چه تفاوت کند آنجا که بود بوس و کنار
منکه جز عشق توام نیست به سر سودایی کنج خلوت بودم به ز هزاران گلزار
گل من سنبل من بلبل من جمله تویی به گلستان نبود بی تو مرا صبرو قرار
“جاهد” ار لب به لب ساقیِ گلچهره نهاد نتوان گفت بدو شهد بنه باده گسار
چامه های گوناگون:
خدا:
ای آنکه تو طالب خدایی به خود آ ازحود بطلب کزتوجدا نیست خدا
اول به خود آ چون بخود آیی به خدا اقرار نمایی به خداییِ خدا
منت و همت:
چون بخارد پشت من انگشت من خم شود از بار منت پشت من
همتی کو تا بخارم پشت خویش وارهم از منت انگشت خویش
دوستی:
درجهان کی میتوان بی دوست زیست آنکه دیدی زیسته بی دوست کیست
دردل عالم اگرکاوش کنی هیچ قلبی بی صدای دوست نیست
هرکه دل با هرکه دادو پس گرفت او نمیداند که قدردوست چیست
غیر مهر دوست ازجاهد مخواه کو به هرحالت فنای دوستیست